گفت وگو با مدیر دفتر کوئن تک مجتمع خدمات فناوری دانشگاه شریف
کار هست، ولي بودجه نيست
گفت وگو با مدیر دفتر کوئن تک مجتمع خدمات فناوری دانشگاه شریف
محمدامين اسکندري دانشجوي دکتراي دانشگاه شريف اين روزها همراه يک تيم دوازده، سيزده نفره از دانشجويان همين دانشگاه در مجتمع خدمات فناوري دانشگاه شريف مشغول تحقيق و بررسي در زمينه احتراق، انرژي و حاملهاي فضايي است. کاري که به گفته اسکندري با وجود اهمتيش براي کشور، آنقدرها هم توسط مديران جدي گرفته نميشود و نبود بودجه و حمايتهاي کافي باعث شده اعضاي اين دفتر به مرور کم و کمتر شوند. اسکندري در اين گفتوگوي مفصل از اتفاقاتي ميگويد که در دفتر کوئنتک در جريان است.
¡ اولين سوالم اين است که اساسا کوئنتک در اين مجتمع چکار ميکند؟
دفاتري که در اين مجتمع حضور دارند، وظيفهشان اين است که سطوح تکنولوژي را که در دانشگاهها و دانشکدههاي مختلف وجود دارد، به حدي از فناوري برسانند که شرکتهاي خصوصي بتوانند از اين فناوري استفاده کند. بنابراين اين دفاتر درواقع شرکت نيستند و از پروژههايي استفاده ميکنند که فقط به دانشگاهها داده ميشود و بخش خصوصي هم به اين نتيجه رسيده که دانشگاه اين کار را بهتر از صنعت انجام ميدهد. اين مسئله به خصوص در مورد طرحهاي کلان ملي که در کشور تعريف ميشود، اهميت دارد. اين طرحها فقط به دانشگاه داده ميشوند و شرکت خصوصي قرار نيست روي چنين طرحهايي کار کند. اين طرحهاي کلان اغلب با هدف توسعه تکنولوژي از طريق دانشگاه به چنين دفاتري داده ميشود.
¡ منظورتان دقيقا از توسعه تکنولوژي چيست؟
سطوح تکنولوژي براساس استانداردهاي بينالمللي از يک تا نه تعريف ميشود. حالا فرض کنيد استادي از امريکا ميآيد و ميگويد من دانش را در يک کشور خارجي يا يک دانشگاه خارجي کسب کردهام و بعد شروع به تدريس ميکند يا يک نفر دانشي را تازه پيدا يا کشف کرده است. اين اسمش دانش اوليه است و حالا اين دانش اوليه کمکم تبديل ميشود به يک سري مدلهايي که ميتوانند رفتار را پيشبيني کنند و بعد طراحي از دل آن درميآيد. اينها سطح يک تا سه است که در دانشگاه اتفاق ميافتد. براي توسعه فناوري در سطح سه تا پنج لازم است دفاتري مثل دفتر ما باشند که به صورت تجربي يا تئوري روي اين قضيه کار کنند. اينجاست که تازه صنعت ميتواند از يک فناوري که ريسکش پايين آمده و هزينه روي آن شده و قابل بهکارگيري در محصول است، استفاده کند و خودش را به سطح نه توسعه فناوري برساند. بنابراين کار دفاتري که در اين مجتمع هستند، در اين راستا تعريف ميشود. البته استثناهايي هم هست مثلا در حوزه آيتي اين تعاريف وجود ندارد. دفتر ما هم در حوزه احتراق و انرژي کار ميکند و زيرمجموعه دانشکده مهندسي هوافضا تحت نظارت اساتيد دانشکده قرار دارد و هدف تشکيل اين دفتر هم يک طرح ملي بوده به نام طرح ملي اکتساب فناوري طراحي، ساخت و تست موتور حاملهاي فضايي که در موتورهاي فضايي کاربرد دارد، اما کاملا صلحآميز است. البته وقتي من در مورد کارمان صحبت ميکنم و ميگويم صلحآميز است، خيليها لبخند ميزنند که فقط حرفش را ميزني که طرحتان موشکي يا نظامي نيست. ولي خب برداشتشان درست مثل اين است که بعضيها از من ميپرسيدند هوافضا همان هواشناسي است؟! ولي واقعيت اين است که اين موتورها فناوري کاملا صلحآميز دارند و امروزه کاربرد نظامي ندارند. کشور ما در آينده براي اينکه بتواند در عرصه فضا حضور داشته باشد و اين عرصه را از دست ندهد، به اين فناوري نياز دارد. بنابراين تصميم گرفتند يک طرح ملي تعريف کنند که با همکاري دانشگاه شريف و صنايع مربوط به حاملهاي فضايي در حال انجام است. به طور کلي دانش هوافضا باعث ميشود مرزهاي دانش گستردهتر شود. مثلا توربوشارژها در ابتدا در هواپيماهايي که بايد در ارتفاع بالا پرواز ميکردند، مورد استفاده قرار گرفت، اما امروز در خودروها هم استفاده ميشود. يا مفهوم کاربراتور و انژکتور و... از هوافضا آمده است. به همين خاطر هم هست که کشورهاي زيادي در اين حوزه سرمايهگذاري ميکنند و دفتر ما هم بر همين مبنا شکل گرفته است، اما سرريز دانش هم داريم.
¡ مثل چي؟
به طور مثال ما در صنعت هوافضا مجبور هستيم قطر قطرات انژکتور را براي محاسباتمان اندازهگيري کنيم. با گذشت زمان و با توجه به توانمنديهايي که در دفتر ايجاد شد و محدوديتهايي که بود و دستگاهي را که براي چنين اندازهگيري لازم بود به ما نميدادند، توانستيم خودمان چنين دستگاهي را بسازيم که قطر قطرات را اندازهگيري کند. هزينه اين دستگاه براي ما بعد از کنار گذاشتن دستمزد همکاران و... چيزي حدود ده ميليون تومان درآمده که اگر بخواهيم معادل خارجياش را تهيه کنيم، پانصد ميليون تومان هزينه دارد و با واسطههايي که به خاطر شرايط تحريمها وجود داشت، شايد حدود يک ميليارد تومان برايمان آب ميخورد. حالا تصور کنيد که اصلا اين هزينه را هم بکنيم و دستگاه را به ايران بياوريم، اما اگر خراب شود نميتوانيم از خدمات پس از فروش استفاده کنيم. کمااينکه اين اتفاق الان هم در دانشگاه تهران افتاده و آقاي دکتر اشجعي دستگاهي آوردند که خراب است و شرکت سازنده ميگويد چون شما به صورت رسمي از من خريد نکرديد، من هيچ تعهدي نسبت به شما ندارم. ولي دستگاهي که ما ساختيم، مال خودمان است و هر جور دلمان بخواهد تنظيمش ميکنيم. يکي ديگر از سرريزهاي دانشي که توانستيم با همکاري شرکت پالايشگاه آبادان انجام دهيم، در رابطه با حوزه ناپايداري محفظههاي توربينهاي گازي است و يک پروژه کاملا اقتصادي است.
¡ کمبود بودجه و... به طرح ملي که در حال انجامش هستيد، لطمهاي نزده؟
متاسفانه بعضي از طرحهاي ملي با توجه به محدوديتهايي که دولت در بودجه داشته متوقف شده، ولي حضرت آقا در سخنراني اخير خود در ديدار با نخبگان دانشگاهي که معاون علم و فناوري رياست جمهوري هم در آن جلسه حضور داشتند، دغدغهشان را در اين زمينه مطرح کردند و اينکه چنين طرحهايي در حوزه هوافضا، ماهواره و دانش هستهاي نبايد متوقف بشود. اميدوارم اقداماتي که در حال حاضر در معاونت در حال انجام است، به ثمر بنشيند و اين طرح از بنبستي که يک سال اخير توي آن افتاده بيرون بيايد و ما بتوانيم هدفمان را در رابطه با اين طرح اجرايي کنيم. چون اين طرح در حوزه اکتساب فناوري است و يکسري آزمايشگاههاي ملي هم هست که در اسناد بالادستي کشور هم به آن اشاره شده و اگر اقداماتمان نتيجه دهد ميتوانيم يکسري آزمايشگاههاي ملي ايجاد کنيم.
¡ اين دفتر چطور شکل گرفت؟
قبل از اينکه مجتمع خدمات فناوري ايجاد بشود، اينجا يک سوله بود که کارگاههاي دانشکدههاي مختلف در آن برگزار ميشد. من سال 90 دانشجوي کارشناسي ارشد بودم. مدرک کارشناسيام را از دانشگاه خواجهنصير گرفته و به عنوان استعداد درخشان در دانشگاه شريف قبول شده بودم. بنده پروژه کارشناسيام را در حوزه بهينهسازي سيستمي ماهوارهبر انجام داده بودم و بر همين اساس شروع به کارکردم. همان موقع بود که استاد راهنمايم پيشنهاد داد سراغ موتورهاي پيشران سبز برويم. وقتي وارد اين حوزه شديم ديديم اين پيشرانهاي سبز، ترکيب اکسيژن مايع و کروسين هستند که البته سوختهاي ديگري هم دارد. آن موقع آقاي دکتر کريمي رئيس پژوهشگاه فضايي بود و من هم از دوران کارشناسي دوستاني را در صنايع حاملهاي فضايي ميشناختم. بر همين اساس پروژهاي شکل گرفت و جلساتي برگزار شد. آقاي دکتر کريمي پيشنهاد داد روي پروژه موتورهاي کرايژنيک که مملکت براي انقال ماهواره به داخل مدار به آنها نياز دارد، کار کنيم. حرفشان اين بود که ما بايد از الان شروع کنيم که ده سال ديگر بتوانيم نياز کشور را رفع کنيم. صنعت هم اعلام کرد در قسمت حاملهاي فضايي به چنين مواردي نياز دارد تا کشور بتواند ماهوارههاي مخابراتي و تلويزيوني را در مدار قرار بدهد. به اين ترتيب گام اول کار شروع شد و يک سال طول کشيد تا تعريف اصلي طرح کمکم مشخص شود و در شوراي عالي عطف وزارت علوم تصويب شود. در فاصله سال 90 تا 91 جلسات پياپي برگزار شد و مطالعات مختلفي را انجام داديم و در سال 91 قراردادي هم با سازمان فضايي وقت عقد کرديم. بنابراين هسته اوليه تيم آنجا شکل گرفت، ولي هنوز چيزي به نام کوئنتک وجود نداشت. ما شش ماه روي اين پروژه کار کرديم و امکانسنجي و مطالعاتمان را انجام داديم و نتايجش را در اختيار دوستان در سازمان فضايي ايران قرار داديم. در آن زمان تقريبا اعضاي تيم مشخص شده بود، ولي مشکل اين بود که هر کسي در خانه يا محل کار خودش کار ميکرد و نميتوانستيم تيم را منسجم کنيم، در حاليکه نياز به گردش اطلاعاتي داشتيم. بنابراين وقتي از دانشگاه به ما اطلاع دادند که اينجا ميتوانيم دفتري داشته باشيم، استقبال کرديم و اولين دفتري هم بوديم که در اين مجتمع کار خودمان را شروع کرديم، در حاليکه هنوز به طور رسمي هم افتتاح نشده بود و امکانات زيادي نداشت. وقتي در دفتر مستقر شديم، خوشبختانه امکان انجام طرح ملي فراهم شد و قراردادهاي مختلفي در اين رابطه منعقد گرديد. اول کار به صورت شناسايي فناوري بود که يک پروژه مطالعاتي محسوب ميشد. در مرحله بعد توانستيم قراردادي خوب در رابطه با طراحي و امکانسنجي ساخت يکسري تست استند ببنديم که پروژهاي دو، سه ساله بود. در اين فاصله پروژههايي هم با مپنا، پالايشگاه آبادان و... در حال اجرا داريم. خلاصه در اين چند سال يکسري قراردادهاي کوچک بستيم و انتظار داشتيم پس از برجام اوضاع بهتر شود، اما هنوز اين اتفاق نيفتاده است. کساني که در صنايع مختلف با ما ارتباط دارند ميگويند کار هست، ولي بودجه نيست. در همين يک سال هم شرايط به گونهاي بوده که ما نزديک به سيصد ميليون طلب داريم. در پروژه ديگري هم حدود يک ميليارد و دويست ميليون تومان طلب داريم و هيچ وصولي نداشتهايم.
¡ پس از جيب هزينه مي کنيد؟
بله، مديريت دفتر از جيب خودشان و از هزينه شخصي خودشان مبالغ را ميپردازند و اعضاي گروه هم فداکاري ميکنند و پاي کار ميايستند و همه مبلغ حداقلي را ميگيريم تا بتوانيم کار را جلو ببريم. حالا اميدواريم تحولي ايجاد بشود و ما حداقل بتوانيم پولهايي را که طلب داريم، بگيريم.
¡ چطور توانستيد تيمتان را جمع کنيد و سرپا نگه داريد؟ به هر حال تب و تاب مهاجرت به اروپا و امريکا بهخصوص در ميان فارغالتحصيلان دانشگاه شريف وجود دارد.
ما به اکثر بچههايي که ميخواستند وارد دفتر شوند ميگفتيم که اگر بخواهيد اينجا کار کنيد، اساتيدي که با ما همکاري دارند، ديگر براي رفتن از ايران به شما توصيهنامه نميدهند. پس اگر قرار است برويد، ما جلويتان را نميگيريم، ولي اگر ميخواهيد اينجا باشيد و کار کنيد، ما آماده هستيم از شما حمايت کنيم. هر کسي براساس ويژگيهاي شخصيتي خودش دلايلي براي ماندن يا رفتن دارد. بعضيها عرق وطن دارند و ميگويند حاضر نيستيم برويم امريکا يا هر کشور ديگري و فناوري را توسعه بدهيم که بعدها چه از نظر اقتصادي و چه از نظر نظامي و... مي تواند عليه کشورمان مورد استفاده قرار گيرد. بعضيها به خاطر خانوادهشان ماندگار ميشوند و... ولي واقعيت اين است که هر کسي تا يکجايي ميتواند براساس اعتقاداتش بماند، اما وقتي ميبيند امکانات مورد نياز را در دسترس ندارد، سرخورده ميشود. طرف با خودش ميگويد من فارغالتحصيل دانشگاه صنعتي شريف هستم، در بهترين دانشگاه درس خواندهام، کمکاري هم نکردهام، ولي باز هم کاري برايم نيست. نهايتش اين است که بايد يک کارمند ساده باشد و اين تفکر واقعا بد است. آدم با خودش فکر ميکند اصلا براي چه با اين فشار درس خوانده در حاليکه ميتوانسته رشتههاي خيلي سادهتري را انتخاب کند و با فشار کمتري درس بخواند. اينجاست که ممکن است رفتن را انتخاب کند. چون وظيفهاش را انجام داده است. اما در پاسخ به سوال شما، آنچه که باعث شده بچهها در دفتر ما ماندگار شوند، اين است که مديريت دفتر با تعهدي که خودشان داشتند، سعي کردند حتي در سطح حداقلي، يک گردش مالي در دفتر ايجاد کنند. بچهها هم ميبينند دولت که پول نميدهد، ولي به هر حال با همين گردش مالي کوچک گذران ميکنند و منتظرند ببينند وضعيتمان در آينده بهتر ميشود يا نه. حضرت آقا هم در بياناتشان فرموده بودند که شما جوانها را پيدا کنيد، به آنها امکانات حداقلي بدهيد، آنها چيز خاصي نميخواهند، ميخواهند کار کنند، ميخواهند در اين مملکت حس مفيد بودن داشته باشند. شما کمترين امکانات را به آنها بدهيد، حاضر نميشوند مملکت را ترک کنند، ولي متاسفانه يکسري از بچهها ميگذارند و ميروند. الان هم به دانشجوهايي که به دفترمان ميآيند ميگويم در اين راه قلبت بايد مثل سنگ باشد و کفش آهني بپوشي.
¡ چرا قلب سنگي؟
چون وقتي پيشنهادي ميدهيم که مطمئنيم به نفع نظام و مملکت و اسلام است، اما درک نميکنند، قلبمان نبايد خيلي ناراحت بشود. کفش آهني هم بايد بپوشيم که وقتي قرار است براي ايدهمان از اين سازمان به آن سازمان پاس داده شويم، پاره نشود. اگر همين حمايتهاي مالي آقاي دکتر نبود، ما هم شايد بيخيال کار ميشديم و ده سالي را که درس خوانديم فراموش ميکرديم. مثل خيلي از بچههاي شريف که خيلي باهوش هستند و وقتي ميبينند يک نفر با راه انداختن يک مغازه فلافلي، ماهي نه ميليون تومان درآمد دارد، با يک دو دوتا، چهارتاي ساده ميفهمند راه کاسبي بهتر است. طرف فارغالتحصيل شريف است با خودش ميگويد من اين همه در طول ماه حرص بخورم و استرس داشته باشد که ماهي سه ميليون تومان درآمد داشته باشم؟! خب ميروم کاسب ميشوم. اتفاقا اين بچهها خيلي هم در اين راه موفق ميشوند، چون بسيار باهوش هستند. بعضيها هم به خارج از کشور مهاجرت ميکنند، چون آنجا امکانات برايشان فراهم است. حمايتهاي آقاي دکتر بود که تيم را سرپا نگه داشت. او چيزي حدود صد و پنجاه ميليون تومان از جيب خودشان پول گذاشت، چون وطنپرست است و کشورش را دوست دارد. آنوقت ما به فلان اداره دولتي مراجعه ميکنيم که بودجه بگيريم، نميدهند. طرح به نفع نظام و کشور است و از جيب خودشان هم که قرار نيست پولي بدهند، ولي نميدهند.
¡ طرف هم با خودش فکر ميکند اگر به ايدههايش توجه نميشود و امکانات در اخيتارش قرار نميگيرد، اصلا چرا بايد عمرش را روي آن بگذارد؟
بله، متاسفانه همينطور است.
¡ در پايان به طور مشخص از مسئولين چه انتظاري داريد؟
از مسئولين ميخواهيم کمي با فکر و تحقيق تصميم بگيرند. ببينند در خارج از ايران چگونه کار ميشود که هم شرکتهاي خصوصي راضي هستند، هم دانشجو و هم دانشگاه. ما هم ميتوانيم ايران را جايي بهتر براي زندگي کنيم. در رابطه با کار خودمان ما در زمينه فناوري و توسعه مشکل داريم و زيرساخت توسعه فناوري در کشور مهيا نيست. از مسئولين ميخواهيم در اين رابطه چارهجويي کنند. اگر هم نياز بود ما آماده کمک به آنها هستيم.
منبع: مجله سرامد
ارسال به دوستان